نبوت | خلاصه درس پنجاهم
بازگشت به لیست مراحل f9خلاصه درس پنجاهم
بسم الله الرحمن الرحیم
فراز هایی از زندگی پیامبر اعظم از نظر رسالت بررسی کرده بودیم و به این موضوع رسیدیم که پیامبر دعوت را اشکار کرد و انواع تهدید و سختی ها شروع شد و انها نمی توانستند به پیامبر جسارت کنند چون طرف حسابشان ابوطالب بود اما به بقیه جسارت میکردند. در زمانی پیامبر مدتی را نا پیدا بودند شایع شد که کفار و مشکرین پیامبر را کشتند اما ابوطالب به جوانان بنی هاشم دستور داد تا به مسجد الحرام بیایند، در انجا گروه های قریش گرد هم می آمدند و با هم گله میکرند، ابوطالب فرمود به انجا بیایید و وقتی من دستور دادم شمشیر بکشید و سران قریش را از دم شمشیر بگذرانید چون انها پیامبر را کشتند، در مسجد الحرام اماده شدند تا دستور برسد و انها عملیات را اغاز کنند ناگهان حضرت محمد وارد شد و او را در آغوش گرفت و از او پرسید که کجا بوده است؟ و به انجمن های قریش اعلام کرد که اگر محمد نمی امد هیچ کدام از شما را زنده نمی گذاشتم و اینطور بود که انها جرئت جسارت به پیامبر را نداشتند. مخصوصا زمانی که ابوطالب زنده بود اما پس از فوت او پیامبر و مسلمانان را اذیت میکردند و شکنجه میکردند و شهید میکردند، پدر و مادر عمار یاسر در حال شکنجه شهید شدند. در این شرایط پیامبر دستور دادند که به حبشه هجرت کنند. سلطان حبشه ادم عادلی بود، نجاشی و مسیحی بود و مسلمان پیش او رفتند و قریش سعی میکرد که جلوی اینها را بگیرد و عمروعاص را پیش او فرستادند تا مسلمانان را اذیت کنند و در انجا جعفر بن ابی طالب که رئیس مهاجرین بود نگذاشت تا انها کاری کنند، مسلمانان تا زمانی بودند که پیامبر به مدینه هجرت کرد و اسلام مستقر شد و انها از حبشه به مدینه امدند و کسانی مانند جعفر بن ابی طالب در سال هفتم هجری از حبشه برگشت و این هجرت باعث شد فشار از روی مسلمانان برداشته شود و پایگاهی هم خارج از تحت سلطه قریش به وجود امد که از نظر سیاسی گام بلندی بود.
بدین ترتیب پیامبر سیزده سال پیامبر در مکه بودند و سه سال در حصر کامل بودند و در شعب ابی طالب محاصره بودند و سالهای بسیار سختی بود و پس از تمام شدن این حصر پیامبر ابوطالب و خدیجه را از دست داد که ان سال عام الحضن معرفی شد و فشار و شکنجه زیاد شد.